English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6159 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
communication line U خط مخابراتی
communication line U خط ارتباطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
communication U اطلاع
communication U ارتباطات
communication U مخابره
communication U ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
communication U کامپیوتر همراه با کارت مودم یا فکس که به کاربران شبکه در استفاده از مودم حق اشتراک میدهد
communication U فرآیندی که در آن ارسال و دریافت داده با استفاده از تلفن
communication U ماهواره
communication U رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
communication U پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
communication U کامپیوتری که ارسال داده در شبکه را کنترل میکند
communication U وسیله الکترونیکی که ارسال داده و router مسیر را کنترل میکند
communication U اخبار
communication U ارتباطات مواصلات
communication U ارتباط
communication U ابلاغیه
communication U نرم افزاری که به کاربر اجازه کنترل مودم و استفاده ازسرویس online میدهد
communication U مکاتبه
communication U مخابرات
communication U مراوده وسایل ارتباطی
communication U نقل وانتقال
communication U ابلاغ
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
communication U مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
communication U ارتباط و مخابرات
communication U عبور اطلاعات
communication U پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند
communication U مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
communication U ارسال دریافت داده به جای صوت و تصویر
communication U اتصال فیزیکی که داده روی آن ارسال میشود
communication U وسیله کنترل خط برای بررسی سیگنالهای متقاضی داده
communication U مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند
communication U وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند
communication U سوکت یا اتصال فیزیکی که به وسیله اجازه ارتباط میدهد
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
routes of communication U مسیرهای ارتباطی
background communication U ارتباط پس زمینه
electric communication U مخابرات
one sided communication U ارتباط یکسویه
communication devices U ماشینمرتبط
data communication U ارتباط دادهای
synchronous communication U ارتباط همزمان
basic communication U گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
mass communication U ارتباط جمعی
wire communication U ارتباط با سیم
communication cord U کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
network communication U ارتباطشبکهای
data communication U انتقال اطلاعات
communication network U شبکه مخابراتی
routes of communication U کانالهای ارتباطی
communication set U دستگاهارتباط
communication tunnel U تونلمرتبطکننده
data communication U داد وستداطلاعات
data communication U ارتباط داده ها
communication protocol U پروتکل ارتباطی
data communication U مخابره داده ها
communication antenna U آنتنمرتبط
tele communication U مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
communication security U برقراری تامین مخابراتی
communication link U پیوند ارتباطی
communication interface U میانجی ارتباطی
communication engineering U تکنیک مخابرات تکنیک جریان ضعیف
communication engineering U مهندسی مخابرات
communication engineer U مهندس مخابرات
communication device U دستگاه ارتباطی
communication deception U گول زدن دشمن در ارتباط و مخابرات
communication deception U فریب مخابراتی
communication cover U پوشش مخابراتی
communication circuit U مدار ارتباطی
communication chief U رئیس مخابرات یکان
communication link U تسلسل مخابراتی
communication link U رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
communication security U تامین مخابراتی
communication satellite U اقمارمخابراتی
communication satellite U ماهواره مخابراتی
communication receiver U گیرنده مخابرات
communication signal U سیگنال مخابراتی
communication of punishment U ابلاغ تنبیه
communication of punishment U ابلاغ مجازات
communication network U شبکه ارتباطی
communication network U شبکه ارتباط و مخابرات
communication network U شبکه ارتباط
communication link U اتثال ارتباطی
communication chief U رئیس ارتباطات
communication channels U وسایل ارتباطی
communication channels U طرق مواصلاتی
communication technician U تعمیر کارفنی مخابرات
communication theory U نظریه ارتباطات
communication theory U نظریه ارتباط
privileged communication U مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
privileged communication U مدارک محرمانه
communication zone U منطقه مواصلات
communication theory U تئوری مخابرات
visual communication U ارتباط بصری
visual communication U مخابره بصری
communication channel U کانال ارتباطی
telephone communication U ارتباط تلفنی
tele communication U ارتباط دور برد
communication technician U تکنیسین مخابرات
communication system U نظام ارتباطی
communication channel U کانل ارتباطی
communication channel U مجرای ارتباطی
communication center U مرکزارتباطات
communication center U مرکز مخابرات
communication cable U کابل ارتباطی
communication cable U کابل جریان ضعیف
lines of communication U خطوط مواصلاتی
communication and electronics U رسته مخابرات و الکترونیک
communication operation instructions (co U دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
combined communication board U هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
data communication system U سیستم ارتباطات داده
axis of signal communication U محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
binary synchronous communication U ارتباطات همزمان دودویی
communication control character U کاراکتر کنترل ارتباطی
communication relay ship U ناو تقویتی مخابراتی
communication standing instructions U دستورات ثابت مخابراتی
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
high class communication set U دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
line to line fault U اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault U اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line analysis U تجزیه سطر به سطر
line by line milling U فرز کردن سطری
line by line milling U فرز کردن سطر به سطر
line to line spacing U فاصله سطور
line to line voltage U ولتاژ زنجیر شده
line to line fault U اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage U ولتاژ بین دو خط
line to line fault U تماس خطوط
by-line U خط دوم یافرعی
by line U کار یاشغل اضافی وزائد
by line U خط فرعی راه اهن
line U شعبه
line U اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line U خط دوم یافرعی
by-line U کار یاشغل اضافی وزائد
to come in to line U در صف امدن
to come in to line U موافقت کردن
off line U وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line of d. U مرز
by-line U خط فرعی راه اهن
line U رشته
line of d. U حد فاصل
line by line U سطر به سطر
line U طناب خط
mean line U خط میان
Are you still on the line? U خط را قطع نکردی؟
below the line U درامد یا هزینه غیر مترقبه
the line U صف
off line U برون خطی
line U محصول
line U : خط
line U پوشاندن
line U استرکردن
line U ترازکردن
line U اراستن
line U بخط کردن
line U خط دار کردن
line U خط انداختن در
line U : خط کشیدن
line U لجام
line U دهنه
line U جاده
line U طناب سیم
line U رسن
line U ریسمان
line U رشته بند
line U ردیف
line U خط
line U لاین
line up <idiom> U سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line U طرز
line U حدود رویه
line U خط زدن
line U نسب
line U رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line U لوله منفردی در سیستم سیالات
line U جبهه جنگ
line U سیم
line U در سمت
line U صفی در خط
line U خط صف
line U سطر
off line U غیر متصل
old line U محافظه کار
line out U با خط علامت گذاشتن
line up U ردیف ایستادن تیم
out of line <idiom> U ناصحیح
in line <idiom> U با محدودیت متداول
all along the line U در همه جا
on line U مستقیم
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
out of line U خارج از خط جبهه
old line U دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
out of line U جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
Recent search history Forum search
1The below message appears under Search line
0معنی i`m first in line
0bteimoor@yahoo.com لطفا این پاراگراف رو برام ترجمه کنین
0 It's really about a sense of pride, reputation and self-esteem.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com